جدول جو
جدول جو

معنی رو گردان - جستجوی لغت در جدول جو

رو گردان
اعراض کننده، نافرمان سرکش مخالف یاغی
تصویری از رو گردان
تصویر رو گردان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رو گرداندن
تصویر رو گرداندن
عمل روی گرداندن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو گرداندن
تصویر رو گرداندن
از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رویگردان
تصویر رویگردان
بی اعتنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روز گردان
تصویر روز گردان
آفتاب گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گردان
تصویر روی گردان
اعراض کننده، نافرمان سرکش مخالف یاغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گردان
تصویر روی گردان
((گَ))
دوری کننده، سرکش، روگردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روز گردان
تصویر روز گردان
آفتاب گردان، گیاهی با برگ های درشت و ساقۀ بلند و گل های سبدی زرد رنگ که میان آن ها تخم هایی شبیه تخم هندوانه قرار دارد و آن ها را تف می دهند و مغز آن را می خورند، روغن آن را نیز می گیرند و در پختن شیرینی و بعضی خوراک ها به کار می برند، گل آن همواره رو به آفتاب می گردد، روز گردک، آفتاب گردک، آفتابگردان، آفتاب گردش، روز گرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
آنکه از چیزی گریزان و نسبت به آن بی علاقه است، روگرداننده، اعراض کننده، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روگردان
تصویر روگردان
((گَ))
دوری کننده، سرکش، روی گردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویگردانی
تصویر رویگردانی
بی اعتنایی، اعراض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خودگردان
تصویر خودگردان
خودمختار
فرهنگ واژه فارسی سره
آنکه آهوان را در صحرا راند بجایی که شاه یا امیر باسانی شکار تواند کرد نخجیر وال نجاشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گردانی
تصویر روی گردانی
عمل روی گرداندن اعراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو گرفتن
تصویر رو گرفتن
بستن روی خود، حجاب بر چهره انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبرگردان
تصویر روبرگردان
آنکه از کسی یا چیزی اعراض می کند، روگردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخ گردان
تصویر چرخ گردان
گردانندۀ چرخ، چرخاننده و به حرکت درآورندۀ چرخ یا دستگاه
فرهنگ فارسی عمید
حرکت کننده دورانی دوار: گرد آفاق گشته چون پرگار گرد گردان زحرص دایره وار. (حدیقه)، چرخاننده دوران دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل بشیب داشته باشد، یا لب گردان کردن حوض. پر کردن آن از آب چنانکه از سرش بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب گردان
تصویر لب گردان
((~. گَ))
کاسه و مانند آن که دارای لبه هایی مایل به شیب داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرخ گردان
تصویر چرخ گردان
کنایه از آسمان، خرگاه مینا، سقف مینا، چرخ کبود، چرخ چنبری، طاق کحلی، چرخ گردان، چرخ بلند، تشت غربالی، گنبد طارونی، چرخ نیلوفری، گنبد لاجوردی، چرخ اخضر، خرگاه سبز، رواق زبرجد، طارم فیروزه، کلّۀ نیلوفری، چرخ مقوّس، طاق مقرنس، طاق خضرا، طاس نگون، طارم اطلس، چرخ چنبری، چرخ مقوّس، سقف لاجورد، چتر آبگون، چرخ بلند، قبّه خضرا، رواق کبود، چرخ کبود، چادر لاجوردی، طاس افلاک، چرخ مینا، چتر کحلی، پردۀ نیلگون، طارم نیلگون، طاق ازرق، چرخ خضرا، طاق فیروزه، چرخ نیلوفری، طاق لاجوردی، خرگاه گردان، چرخ آبنوس، گنبد کبود، چرخ دولابی، دریای اخضر، رواق فلک، رواق نیلگون، چرخ دوّار، چرخ خضرا، رواق چرخ، چرخ دوّار، طاق طارم، چرخ روان، کلّۀ خضرا، طاق مینا، چرخ روان، طاس آبگون، چرخ مینا، طارم اخضر، چرخ آبنوس، چرخ اخضر، چرخ دولابی، طاق نیلوفری، قلزم نگون، چتر مینا برای مثال هم این چرخ گردان بر او بگذرد / چنین داندآن کس که دارد خرد (فردوسی - ۵/۵۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رو کردن
تصویر رو کردن
توجه کردن، به کسی یا چیزی رو آوردن
فرهنگ فارسی عمید
لباس بجز آنچه که بر تن دارند و چون این جامه چرکین گردد از تن درآرند و آن یک را بتن کنند واشور. یا یک پیرهن دارد که واگرداناش آفتاب است. جامه اش منحصر بهمین یک پیرهن است، آن قسمت از تصنیف و آهنگ که پس از هر بندی تکرار شودبرگردان ترجیع، تفاوت توفیر ما به الاختلاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگردان
تصویر واگردان
((گَ))
زیر و رو کردن، دوباره گرداندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واگردان
تصویر واگردان
ضرر، عدم سود، جامه و لباسی که به جای لباسی که در تن دارند بپوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رو گردانیدن
تصویر رو گردانیدن
رو گرداندن، از کسی یا چیزی روی برگردانیدن، پشت کردن، اعراض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبرو گرداندن
تصویر روبرو گرداندن
اعراض کننده، پشت کننده، روی برتابنده
فرهنگ لغت هوشیار